یک صفحه یک مطلب

مطالبی در صفحه ای شخصی

یک صفحه یک مطلب

مطالبی در صفحه ای شخصی

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

| سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ب.ظ | ۱ نظر

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری


لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری

 

آفتاب زرد و غمگین، پله‌های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری


با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه‌بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم‌انتظاری


صندلیهای خمیده، میزهای صف‌کشیده
خنده‌های لب پریده، گریه‌های اختیاری


عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسه‌های بی‌خیالی، صندلیهای خماری


سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبه‌های بی‌پناهی، جمعه‌های بی‌قراری


عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری


روی میز خالی من، صفحه‌ی باز حوادث:
در ستون تسلیت‌ها نامی از ما یادگاری

 

قیصر امین پور

منتخب جملات قصار چارلی چاپلین

| سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۲ ق.ظ | ۰ نظر



جملات آموزنده, سخنان چارلی چاپلین

 

ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری بازار نرو.

 

*******************

 

حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند.

 

*******************

 

دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید.

 

*******************

 

خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.

 

*******************

 

اگر شاد بودی، آهسته بخند تا غم ناراحت نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.

 

*******************

 

اگر روزی خیانت دیدی، بدان که قیمتت بالاست.

 

*******************

 

از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزاربار.

 

*******************

 

نقاش کامل آنست که از هیچ برای خود سوژه بسازد.

 

*******************

 

حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است.

 

*******************

 

من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم.

 

*******************

 

فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلم هایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد.

 

*******************

 

 خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست. هیچ چیز به اندازه خودپسندی زن ها بنیان خانواده را نابود نکرده است.

 

*******************

 

 انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

 

*******************

 

 مردمان روی زمین استوار، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند.

 

*******************

 

 وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان می دهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.

 

*******************

 

 اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.

منبع:p30data.com



ساده اما قشنگ

| دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ب.ظ | ۱ نظر

سادگی، یعنی نه اینکه ساده لوح باشی

نه اینکه از حقت بگذری

سادگی یعنی روراست بودن، یعنی یک رنگ بودن، یعنی قلب صاف داشتن، یعنی وقتی کسی برات عزیز نیست، بهش نگی عزیزم ... 

سادگی یعنی صاف و زلال بودن و بلد نبودن هیچ کلمه قلمه-ثلمبه؛ یعنی راحت حرف زدن، یعنی فکر نکردن برای انتخاب بهترین جمله و کلمه...

سادگی یعنی مسخره نکردن، حتی در زمان تحقیر، سادگی یعنی اینکه انسان خودش باشه، مثل روز اولی که متولد شد، اگه گشنه‌اش بود گریه کنه نه اینکه ...

 سادگی یعنی دوست داشتن هرکی بهت بدی نکرده...

ساده بودن همیشه قشنگه، برای همه قشنگه...

معجزه !

| يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ب.ظ | ۱ نظر

انگار حتماً باید آسمان به زمین بیاید،

باید اتفاق خاصی بیفتد.

مثلاً معجزه ای رخ دهد که از زندگی لذت ببریم.

گاهی آنقدر در روزمرگی غرق می شویم

که فراموش مان میشود ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد.

ما از امر و نهی پدر کلافه باشیم

و دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش.

ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر بزنیم

و دیگری در حسرت صدا کردن نامش و شنیدن جواب.

صدای زنگ تلفن از خواب بعد از ظهر بیدار مان کندو ما از بد خواب شدن بنالیم

و دیگری تشنه ی شنیدن صدای آشنا از پشت گوشی تلفن است.

همیشه شاکی هستیم انگار...

از گرما می نالیم.

از سرما فرار می کنیم.

در جمع، از شلوغی کلافه می شویم

و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم

و آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب جمعه می اندازیم.

شاید بهتر باشد گاهی فکر کنیم تمام زندگی مان معجزه است.

همین که می خوابیم، بیدار می شویم، نفس می کشیم.

همین که خورشید طلوع می کند، مهتاب می تابد، باران بی منت می بارد

و هنوز می شود کسی را دوست داشت.

تمام این ها بهانه ی ساده ای است برای یک لبخند :-)


منبع :

http://beautifullife20.blogfa.com

قرار نبود...

| پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ب.ظ | ۱ نظر

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.... 

 قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی!

 ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...


هر چه فکر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، 

این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟


قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، 

از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، 

بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود.

 باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، 

دراز بکشد نی لبک بزند, با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.

 یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.


قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،

 قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، 

بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های قوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...


تا به حال بیل زده‌اید؟

 باغچه هرس کرده‌اید؟

 آلبالو و انار چیده‌اید؟

 کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.... 


این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان,

 برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، 

اما برای ساعت پشت ساعت، 

روز پشت روز،

 شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.!!!!!


قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال صبح خوانی کنند. 

آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.....


من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، 

بشود همه دار و ندار زندگی مان، 

همه دغدغه‌زنده بودن مان,

همه دغدغه‌ زنده بودن ....


قرار نبوده کنار هم بودن ، 

این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد......


قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.....


قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم....

 قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد....


قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

.... 

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم،

 اما همین قدر می‌دانم که این قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق افتاده،

 همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم،

 از هیچ چیز راضی نیستیم، 

اما سر در نمی‌آوریم چرا!!

بهترین راه زندگی کردن چیست ؟

| پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۳ ق.ظ | ۱ نظر
گاهی اوقات فکر می‌‌کنم مهم نیست …چی داشته باشیم یا چقدر، مهم این است که از همانی که داریم راضی باشیم ؟! آدم‌هایی را می‌شناسیم که خیلی چیزها دارند اما باز هم احساس خوشبختی نمی‌‌کنند ولی کسانی هم هستند که کم دارند ولی راضی‌اند شاید رضایت از زندگی همان خوشبختی است ، اگر این درست باشد، پس باید برای خوشبخت بودن یاد بگیریم که راضی باشیم»

زندگی مجموعه‌ای از لحظه‌هاست! چون پشت این لحظه، لحظه بعدی  و پشت اون لحظه بعدی و بعدی و …پس، اگر می‌خواهید  در کلیت بزرگ زندگی راضی باشید اول باید تمرین کنید تا در لحظه راضی باشید.

استادی که درس شادبودن می‌داد می‌گفت :
"اگه کسی تصمیم بگیرد فقط  در لحظه اکنون راضی باشد، بعد ، به لحظه بعدی که رسید، باز در لحظه اکنون راضی باشد و بعد به لحظه بعدی که رسید باز …..

او فقط برای راضی و شادبودن در یک لحظه تلاش کرده است، اما یک دفعه می‌بیند پنج سال است که راضی و خشنود است! اگه کسی از لحظه اکنونش ناراضی باشد، بعد، از لحظه بعد هم نا راضی باشد ، بعد… به خودش می‌اید و می‌بیند پنجاه سالش است و همه این پنجاه سال را نا راضی بوده است ! "

به همین دلیل دانشمندان ذهن به لحظه، اکنون می‌گویند: لحظه ابدی اکنون. این استاد می‌گفت:

شرط رضایت این است  که در لحظه ابدی اکنون راضی و شاد باشید!!
اصلا" مهم نیست در لحظه اکنون چی کار می‌کنید، فقط تصمیم بگیرید مراقبه کنید که از هر کاری که  در لحظه انجام میدهید احساس رضایت و شادی کنید. به این کار می‌گویند مراقبه لحظه ابدی اکنون. این کار، اتفاقا" بر خلاف تصور، کار خیلی راحتی نیست. دانشمندان معتقدند در هر عمل و کاری که انجام می‌شود  مقداری انرژی نهفته است و ما فقط در صورتی که روی ان کار مراقبه داشته باشیم می‌توانیم ان انرژی را دریافت کنیم.

برای مثال از صبح شروع می‌کنیم. از خواب که بیدار شدیم، دست و صورتمون را می‌شوییم و در همون حال به صد تا چیز فکر می‌کنیم، سپس صبحانه می‌خوریم در حالی که فکرمان هزار جای دیگر است غیر از صبحانه خوردن. بعد… در واقع هر کاری که انجام می‌دهیم به همه چیز فکر می‌کنیم غیر از همان کار. این باعث می‌شود انرژی پنهان کارها را دریافت که نکنیم، هیچ! کلی هم انرژی ذخیره شده‌مان را نیز بی‌جهت خرج کنیم!

زندگی در لحظه حال نیاز به تمرین زیادی دارد اما قطعا قابل دسترسی می باشد.

یک خاطره

| چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ | ۱ نظر


🍀خواندن این متن را اصلا از دست ندهید 🍀


عاقبت پدرم بعد از ماه ها اقامت در تبریز، با زن عقدی خویش  به تهران باز می گردد . بعد از ورود به خانه ، خطاب به طلعت خانم با صدای نیمه بلند می گوید :


طلعت ... طلعت کجایی ...؟ سلام آقا ..خوش آمدید ... برو طبقه دوم .... یکی از اطاق ها را آماده کن . از این به بعد ایشون با ما زندگی می کنه . طلعت هم بلافاصله اطاعت امر می کنه و یکی از اطاق های بزرگ آفتاب گیر را برای این تازه عروس آماده می کند .


مادر به خاطر فضای مرد سالاری ، هرگز جرآت نمی کند از پدر در مورد این تصمیمش بپرسد .

اما در طول سال ها زندگی مشترک ، عروس خانم فرزندی پسر به دنیا می آورد که سرخ و سفید و تپلی است . ولی مادر من در آن زمان هر چه نوزاد به دنیا آورده بود ، یا سر زا رفته بودند و یا در همان کودکی فوت کرده بودند . و از این که هووی تازه وارد صاحب فرزندی سالم و سفید و تپلی است ، غصه می خورد . اما به خاطر اعتقادات خیلی محکمی که داشت ، هرگز حسودی نمی کند .


بله ، همان طور که اشاره کردم ، مادر من واقعآ زنی معتقد و مومن بی ریا بود . به اعتقاد مادر ، تنها گناه کبیره ای که انجام داده بود و به خاطر آن مدام رو به درگاه خدا گریه وزاری و توبه می کرد ، این بوده که در کودکی برای عبور از خیابان ، پاسبانی دست او را گرفته و از خیابان عبورش داده بود .


با این طرز تفکر و اعتقاداتش بود ، که یک روز رو به در گاه خداوند می کند و خطاب به او می گوید :

خدایا .... پروردگارا ... خودت شاهدی که هرگز ( جز یک بار ) قصور از فرمان تو نکرده ام. و شب روز به عبادت مشغول بودم . آیا این عدالت است که هووی من نیامده صاحب یک فرزند کاکل زری بشه ، اما من تمام نوزادانم را از دست بدم ؟ 


خدایا تنها خواهشم از تو این است که تنها یک پسر به من بدی .....  پسری که  :

   سیاه باشه .... زشت باشه ..... اما سالم باشه .....


و بدین سان خدا دعای این زن مومن را پذیرفت و بعد از سال ها عاقبت فرزندی سیاه ، زشت و سالم به نام خسرو به او اعطاء کرد .. پسری که در فامیل شکیبایی ، تنها اوست که پوستی تیره دارد .


خاطره خسروشکیبایی

از زبان خودش

توصیه های فروید به دخترش

| چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ | ۰ نظر

🔺توصیه های فروید به دخترش


زمانی که فروید آنا  دختر 16 ساله خود را ترک می کرد تا وی استقلال زندگی پیدا کند، تنها 40 نکته به او گوشزد کرد و به گفته خود آنا با اجرای این 40 نکته وی توانست با ایجاد آرامش در خود، در سن 28 سالگی بزرگترین نظریه پرداز روانشناسی شخصیت زمان خود شود. این 40 نکته از این قرار است.


آنای عزیزم زندگی تو می‌تواند به زیبایی رویاهایت باشد.

فقط باید باور داشته باشی که می‌توانی کارهای ساده‌ای انجام بدی.

هر روز این 40 نکته را به کار بگیر و از زندگی خود لذت ببر.


🔹سلامتی: 


1- آب فراوان بنوش.

2- مثل یک پادشاه صبحانه، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخور.

3- بیشتر از سبزیجات استفاده کن.

4- بااین 3 تا E زندگی کن:

Energy (انرژی)

Enthusiasm (شور و اشتیاق)

Empathy (دلسوزی و همدلی)

5- از ورزش کمک بگیر.

6- بیشتر بازی کن.

7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوان؛

8- روزانه 10 دقیقه سکوت کن و به تفکر بپرداز.

9- 7 ساعت بخواب.

10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کن و در حین پیاده‌روی، لبخند بزن.


🔸شخصیت: 


11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکن: تو نمی‌دانی که بین آنها چه می‌گذرد.

12- افکار منفی نداشته باش، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کن.

13- بیش از حد توان خود کاری انجام نده.

14- خیلی خود را جدی نگیر.

15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکن.

16- وقتی بیدار هستی بیشتر خیال‌پردازی کن.

17- حسادت یعنی اتلاف وقت، تو هر چه را که باید داشته باشی، داری.

18- گذشته را فراموش کن.. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیار. این کار آرامش زمان حال تو را از بین می‌برد.

19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشی. نسبت به دیگران تنفر نداشته باش.

20- با گذشته خود رفیق باش تا زمان حال خود را خراب نکنی.

21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن تو نیست، مگر خود تو.

22- بدان که زندگی مدرسه‌ای است که باید در آن چیزهایی بیاموزی. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می‌باشند.

23- بیشتر بخند و لبخند بزن.

24- مجبور نیستی که در هر بحثی برنده شوی. زمانی هم مخالفت وجود دارد.


🔹جامعه:


25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزن.

26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخش.

27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخش.

28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذران.

29- سعی کن حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنی.

30- اینکه دیگران راجع به تو چه فکری می‌کنند، به تو مربوط نیست.

31- زمان بیماری شغل تو به کمک تو نمی‌آید، بلکه دوستان تو به تو مدد می‌رسانند، پس با آنها در ارتباط باش.


🔸زندگی: 


32- کارهای مثبت انجام بده.

33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجوی.

34- عشق درمان‌گر هر چیزی است.

35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.

36- مهم نیست که چه احساسی داری، باید به پا خیزی، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنی.

37- مطمئن باش که بهترین هم می‌آید.

38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوی، وباید از خدای خود شاکر باشی.

39- بخش عمده درون تو شاد است، بنابراین خوشحال باش. 

آخرین اما نه کم‌اهمیت‌ترین: 

40- کمک کن تا پیامهای مثبت همیشه در جهان جاری باشد و بازتاب آنرا در زندگیت ببین.

رنج ها و آسیب های عاطفی

| سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر

از اول شروع میکنم. فرض کنید ما یک باره یک شوک عاطفی بهمون وارد میشه.

عاشق کسی شدیم و طرف به راحتی ما رو نادیده میگیره و میره ازدواج میکنه.
ازدواج کردیم و یک روز متوجه میشیم همسرمون داره بهمون خیانت میکنه.
یک روز باخبر میشیم که دوست صمیمی ما زیرآبمون رو جلوی رئیس،
استاد یا دوست دیگه ای زده که باعث ناراحتی ما میشه.
متوجه میشیم عزیزترین هامون ما رو دور زدن توی زندگی.
و...
خیلی موارد دیگه هم میشه به این لیست اضافه کرد.
اما به هر حال موضوع یکی هست، ما دچار آسیب عاطفی شدیم. 
بعدش چه اتفاقی برامون میفته؟
احساس بی کسی میکنیم، درمانده میشیم، بدبین میشیم...
مواجهه با فقدان های زندگی سخته، مخصوصا فقدان های عاطفی.
وقتی چنین آسیب هایی برامون رخ میده، اول خودمون و بعد بقیه رو مقصر میبینیم.
 دچار خشم میشیم، نفرت و سرگردانی و تنهایی رو تجربه میکنیم.
واقعیت اینه که رنج توی زندگی اجتناب ناپذیر هست. 
حتی میگن که رنج میتونه هدیه باشه، 
چون به ما کمک میکنه که رشد کنیم.
 برای رشد باید چکار کنیم؟

اول به خودمون مثل هر آدم دیگه ای اجازه ی سوگواری بدیم.
گریه کنیم. بدخلقی کنیم و جلوی این احساسات بد رو نگیریم.
این احساسات بعد مدتی می گذرن و کمرنگ تر میشن.
اصطلاحا میگن که با رنج و درد یکی بشیم.
بعد کم کم با رنج میتونیم خداحافظی کنیم و ازش عبور کنیم.

+ بدترین کار توی این دوران اینکه که دنبال جانشین باشیم.
وقتی شکست عشقی خوردیم، سریع بریم با کسی دیگه ازدواج کنیم.
وقتی خیانت دیدیم، ما هم خیانت کنیم و ....

یک مطلب مهم!

گاهی ما هیچ تلاشی برای برون رفت ازین حالت درد و رنج نمیکنیم. 
گاهی دوست داریم همینجوری بمونیم و به زمین و زمان بدبین باشیم
و فحش بدیم و از همه طلبکار باشیم و ... یعنی عبور نمیکنیم! چرا؟

چون ما داریم ازین رنج توجه میگیریم. به رنجمون داریم افتخار میکنیم.
زخمهامون رو به بقیه نشون میدیم و اونها خیلی مراعات ما رو میکنن!
خیلی هوامونو دارن. جلومون هر حرفی رو نمیزنن، هر کاری نمیکنن!
ما داریم از حمل کردن رنج هامون لذت میبریم. چرا باید حلش کنیم؟!
اینکه بقیه حواسشون به ما هست خیلی خوبه خب! نه؟!

اما چند سال دیگه هم که به خودمون نگاه میکنیم، 
میبینیم اقلا توی اون زمینه ما هنوز همون جای قبلی هستیم.
این رنج و درد برای ما نتیجه ای نداشته.
ما میتونستیم رنجمون رو جراحی کنیم و بزاریم کنار، 
منتها ترجیح دادیم به جای حل مشکل که درد و خونریزی و ... داره،
با مسکن خودمون رو آروم کنیم...


منبع

آیا ازدواج معجزه می کند !؟

| يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۱۶ ب.ظ | ۱ نظر

همه ی ما آدم های مجرد، تنهایی و بی کسی رو حس کردیم.

مخصوصا وقتی که به خاطر کار؛ تحصیل  و.... دور از خانوادمون زندگی کنیم.

من خودم از 18 سالگی تنها زندگی کردم. و تو دانشکده ای درس خوندم که کم از پادگان های آموزشی ارتش نداشت.

به معنای واقعی کلمه سخت بود.

خب طبیعیه که اینجور موقع ها دست تنها بودن به آدم خیلی فشار میاره.

گاهی آدم واقعا دلش میخواد که کسی باشه و ازمون حمایت عاطفی یا روانی بکنه، واقعیت اینه که اغلب هم کسی نیست که حتی حالمون رو بپرسه. اطرافیانمون هم در بهترین حالت آدم هایی شبیه ما هستن!

چقدر اینجور موقع ها آدم دلش می خواد کسی باشه که حال بد ما رو تبدیل به حال خوب بکنه. بهمون انگیزه بده، و همه ی چیزهای خوبی که ما برای جلو رفتن توی زندگی بهش احتیاج داریم. 

حالا این رو بزارید کنار این که توی اون سن به دلایل روحی و جسمی بیشترین تمایل به ازدواج توی آدم ها وجود داره. 

اقلا از مثلث 3 ضلع یک رابطه ی عاطفی؛(هیجان- تعهد- وفاداری) بعد هیجانش پر رنگ تره.

بنابراین فکر میکنیم در دسترس ترین گزینه برای اینکه همه ی این کمبود ها رو برامون جبران کنه همسرمونه.و اینکه ازدواج حلال مشکلاته!

و خب دامنه ی خیال هم که انتها نداره! کلی در مورد اینکه چه آدم با فهم و کمالات و مهربونی میتونه همسرمون باشه و چقدر می تونه حضورش زندگی ما رو متحول کنه، خیال پردازی می کنیم.

اما

واقعیت اینه که این اتفاق در عمل نمی افته، ممکنه اوایل توی رویاهامون سیر کنیم، اما بعد هر رویایی بیداری و زندگی واقعیه؛  و ما می مونیم و دنیایی سرخوردگی.

روانکاو ها میگن که تغییر حال خوب به حال بد؛ یک انگیزش درونی و خودخواسته ی قوی میخواد و این خیلی خودخواهانه و غیر منطقی هست که ما فکر کنیم بقیه موظفن بهای رشذ و پیشرفت ما رو توی زندگی بپردازن، مثلا همسر ما موظفه که حال بد ما رو خوب کنه!

کارکرد ازدواج این نیست که حال ما رو خوب کنه. معجزه ای در کار نیست. و البته قرار نیست که همه ی اوقات ما وقتی ازدواج کردیم، خوب و خوش و پر هیجان و عاشقانه و ... باشه. من منکر فواید ازدواج نیستم. منتها کارکردهاش اونقدری که ما فکر میکنیم نیست. همسر ما هم یک آدمیه مثل ما با همه ی ترس ها و ضعف ها و مشکلات یک آدم معمولی مثل خود ما.

+ خوبه که خودمون کاری برای خودمون و حالمون انجام بدیم، خودمون با ترس ها و مشکلاتمون مواجه بشیم و منتظر معجزه ای به نام "ازدواج" نباشیم!



برگرفته شده از maryami290.blog.ir